۲۵ آبان؛ داستان حماسه ماندگار یک شهر
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۴۱۴۴۴۸
بیستوپنجم آبانماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی روزی بزرگ و به یاد ماندنی برای تمام اصفهانیها و مردم ایران است، در این روز حماسهای بینظیر رقم خورد که هنوز بعد از سالها تازگی دارد.
به گزارش خبرنگار ایمنا، سردار محمدرضا میرحیدری، فرمانده انتظامی استان اصفهان با صدور پیامی روز بیستوپنجم آبانماه روز حماسه و ایثار را گرامیداشت، در متن پیام آمده است:
"در تاریخ هر کشور یا شهری روزی به عنوان نماد حماسه و از جان گذشتگی مردم آن دیار نامگذاری میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مروری بر تاریخ پر افتخار دفاع مقدس نشان میدهد که استان اصفهان بالاترین سهم را به دلیل حضور مردم در جبهه، تا خطشکنی در عملیاتها و کسب موفقیتها و پیروزیهای بزرگ و صدها ابتکار دیگر در میدان جنگ داشته است، در آن دوران بیش از نیمی از کادر و فرماندهی لشکرهای امام حسین (ع)، نجف اشرف و کربلا و تیپ قمر بنی هاشم (ع)، که عملیات محرم را انجام دادند، اصفهانی بودند.
اصفهانیها بیشترین شهید در دوران دفاع مقدس را در عملیات محرم تقدیم انقلاب اسلامی کردند، در این عملیات بسیاری از رزمندگان اسلام هنگامی که از رودخانه میگذشتند گرفتار طغیان وحشتناک رود شده و یکی پس از دیگری جان به جان آفرین تسلیم کردند، در این عملیات که به دنبال عملیات رمضان انجام شد در مجموع هزار و ۲۵۰ شهید تقدیم انقلاب اسلامی شد که از این تعداد ۷۵۰ شهید اصفهانی بودند.
اما اوج این حماسه در بیستوپنجم آبانماه سال ۶۱ در شهر اصفهان زمانی رخ داد که بیش از ۳۷۰ شهید بر دوش مردم سرود رهایی را خواندند، روزی که پدران و مادران و فرزندان شهدا خم به ابرو نیاوردند و راست قامتتر و مصممتر از دیروزشان، در صف ثبتنام و حضور دوباره در جبهههای حق علیه باطل ایستادند که چشم جهانیان بر این عظمت خیره ماند، در واقع تشییع این تعداد شهید تا به آن روز در هیچ کجای کشور انجام نشده بود و این واقعه تا به امروز نیز دیگر تکرار نشده است.
بدیهی است برای خاکسپاری تعداد فراوان شهدای عملیات محرم دوران دفاع مقدس در روز ۲۵ آبان سال ۶۱، فضای محدودی در گلستان شهدای اصفهان داشتیم، به همین دلیل نشستی با نمایندگان نهادهای مختلف برگزار و موضوع مورد بررسی قرار گرفته و قرار شد تا خانههای اطراف گلستان شهدای اصفهان برای این منظور تخلیه شوند عصر روز ۲۳ آبان سال ۶۱ اعضای ستاد شهدا به منازل اطراف گلستان شهدای شهر اصفهان رفته و موضوع را با اهالی آن محل در میان گذاشتند.
آن روز نه تنها کسی مخالفتی نکرد، بلکه خیلی از مردم اشتیاق وصفناپذیر به منظور تخلیه و تخریب خانههایشان برای میزبانی از پیکرهای مطهر شهدا از خود نشان دادند، اهالی محل که خانههایشان را تقدیم شهدا کرده بودند نیز داوطلبانه به کمک ستاد شهدا آمدند تا کاشانه خود را برای میزبانی از شهدای گلگونکفن عملیات محرم آماده کنند.
برای کندن قبور مطهر شهدا هم از مردم و سربازان ارتش کمک گرفته شد، در آن شب اصفهان تا صبح نخوابید، برای حمل شهدا از وانتهای شخصی شهروندان که در مقابل درب ستاد در یک صف طولانی قطار شده بودند.
زمانی که مردم در جریان تشییع شهدا قرار گرفتند، هیچکس در خانه نمانده بود، میدان بزرگ حضرت امام (ره) اصفهان مملو از جمعیت شده بود، از زن، مرد، پیر، جوان، کودک، نوجوان و جوان در این میدان جمع بودند و یک صدا شعار "شهیدان زندهاند الله اکبر" را سر میدادند، آن روز مردم پیکرهای شهدا را به دست گرفته و آنها را در فاصله از میدان امام (ره) تا گلستان شهدا آنها را تشییع کردند.
رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) پس از این واقعه در پیامی که در این خصوص صادر کردند، فرمودند: «در کجای دنیا میتوانید جایی را مانند اصفهان پیدا کنید، همین چند روز پیش فقط در شهر اصفهان حدود ۳۷۰ شهید را تشییع کردند و همان روز هزاران نفر را به جبهههای حق علیه باطل فرستادند.»
هر چند که تمام استانها برای ایران اسلامی در جنگ تحمیلی شهیدان بسیاری دادند، اما مردم اصفهان ثابت کردند که در این خصوص در صف مقدم هستند و از ۲۰۰ هزار شهید جنگ تحمیلی ۲۳ هزار تن از این شهدا متعلق به استان اصفهان است.
حماسه ۲۵ آبان نیز حماسه بینظیر و فراموش نشدنی در تاریخ فرهنگ شیعه است، چرا که مردم اصفهان ثابت کردند که عشق فراوانی به ولایت و ولی امر خود دارند و حسین گونه در برابر تهاجم دشمن ایستادگی کردند، از این رو باید این روز را گرامی بداریم و بدانیم که امروز وارث خون شهدا هستیم.
امروز پیام اصلی شهدا این است که در برابر زیاده خواهیهای استکبار بایستیم و از ارزشهای الهی حراست و پاسداری کنیم و اجازه عرض اندام و دستاندازی به مستکبران ندهیم و نگذاریم تا خواب آنها برای تسلط دوباره بر این سرزمین تعبیر شود، بیشک ۲۵ آبانماه، روز پرافتخاری است که در دفتر خاطرات مردم ایران زمین و دیار نصف جهان جاودانه خواهد ماند، زیرا مردم اصفهان با تشییع شکوهمندانه بیش از ۳۷۰ شهید در یک روز، اصفهان را سرآمد شهادت و ایثار کردند.
ضمن گرامیداشت چهل و یکمین سالگرد این حماسه جاویدان و پرافتخار و ادای احترام به ۲۳ هزار شهید سرافراز به ویژه شهدای عملیات محرم سال ۱۳۶۰ و تمام خانوادههای صبور شهیدان، جانبازان، آزادگان و ایثارگران، بر ادامه راه نورانی شهدا و امام عزیز تا رساندن پرچم این انقلاب به دست منجی عالم بشریت حضرت صاحبالزمان (عج) تحت زعامت رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) تاکید میکنم و به مردم همیشه در صحنه، انقلابی و ولایی ایران اسلامی اطمینان میدهم که خدمتگزاران در فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران نیز با همان روحیه جهاد و شهادت دوران دفاع مقدس مقتدرتر از همیشه پای امنیت این نظام و انقلاب ایستاده و از هیچ تلاش و کوششی در این راه دریغ نمیکنند. "
کد خبر 619582منبع: ایمنا
کلیدواژه: سردار میرحیدری فرمانده انتظامی استان اصفهان حماسه ۲۵ آبان 25 آبان ماه روز 25 آبان شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق مردم اصفهان عملیات محرم گلستان شهدا دفاع مقدس آبان ماه ۲۵ آبان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۴۱۴۴۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم میشود سفر کرد» داستاننویس و فیلمسازی است که از زیباییهای اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز میگوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصفجهان را به یاد میآورَد.
آدم باید خیلی بیذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریکروشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعارههایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس میشوند، سرها را پرشور و دلها را حیران میکنند. آنهم نه به وقتی که شهر در بینقصترین روزگار خود به سر میبرد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زایندهرود را کمآب یا بیآب میبینند، بیغشترین آثار معماری را زخمی و بیرمق در اسارت داربستها دیدار میکنند و در خیابانها یا کوچههای شهر هزاران چالهچوله و نازیبندگی خودنمایی میکند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان میآورد و همزمان آرامشی دلنشین به او میبخشد.
نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نهچندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کمنظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان میآید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم میشود سفر کرد» پا به این شهر میگذارد. او نیز برخی کموکاستیهای شهر اصفهان به چشمش میآید و آزارش میدهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.
گلچینان گلچینان به سمت چهارباغ
اصغر عبداللّهی، داستاننویس و فیلمساز، در این سفر که روایتش را به قلم میآورد، هنگامۀ پاییز است و از زیباییهای اصفهان در این موسم فراوان میگوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصف جهان را در یاد دارد و میگوید:
«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر بهدلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکههای کوچک نقاشیهای لاجوردی و فیروزهای است. هم آفتاب دارد، هم نمنم باران و نرمهبادی که از روی میوههای خوشطعم درختان کویری گذر کرده است.»
عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است. همین مسئله نیز بر منحصربهفردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامهای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن میتوان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره میبرد و غالباً در دیدار با جایجای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ میافتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند میدهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.
این داستاننویس در همان ابتدای کار از خوانندهاش میخواهد که پیش از هر جاذبهای به دیدار چهارباغ برود: «سلانهسلانه یا به قول قجرها گلچینان گلچینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ میرسد، همزمان با دیدن این خیابان شگفتانگیز یادش به داستاننویسان نامدار اصفهان میافتد. و میگوید در چهارباغ باید با داستاننویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.
فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گلها را در جایجای شهر میبیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش مینشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو میافتد؛ رماننویسی که رُستنیهای نصف جهان سرمتش و بهگفتۀ عبداللّهی در گوشهای از خاطراتش چنین به آنها اشاره میکند: «گل ابریشم سرخ و گلهای کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»
بعد به یادمان میآورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا میکرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمیرسد. گشتوگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتابهای ادبی بسیار دیگری را به خاطرش میرود. «صادقممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعانالسلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جملهاند.
آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند
عبداللّهی با قدمزدن و گشتن در اصفهان بهجز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش میبیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظلالسطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را میبیند که چطور دستبهکمر دستور میدهد تا آدمهایش نقاشیهای این بنای باشکوه را و گچبریهای ظریفش را با هرچه که به دستشان میآید، تخریب کنند.
بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش میگذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرنهای درازی به رکیبخانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچههای ظلالسطان را میبیند. او در دل این موزه، همان لحظهای از تاریخ اصفهان را به چشم میبیند که اسپاروی با خانوادۀ ظلالسطان بهصورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا میکنند، گویی که خیلی از این نمایش نمیگذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوههای ناصرالدینشاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو میخوانند.
و همۀ اینها را عبداللّهی میبیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان میگیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و دهها نفر دیگر را میبیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا میشود؛ همانطور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا مینشیند.
او این آینده را در عکسها میبیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان مینویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکسهای دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آنها تو را به یاد نمیآورند، تو هم آنها را فراموش خواهی کرد اما در این عکسهای دیجیتال باقی خواهی ماند.»
بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکسهایی که عمرشان بیشتر از آدمهاست برایمان تعریف میکند؛ همان عکسهایی که وقتی عبداللّهی به آنها خیره میشود، احساساتش را دربارهشان اینگونه نشان میدهد: «آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواستهای در من مِهِ متراکم میشود.»
مرجع:
عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم میشود سفر کرد»، تهران: چشمه.
انتهای پیام